ماجراهای من :)

Narges  Banoo
Narges Banoo يكشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۵ ق.ظ

خوبی مامانا 😂

اومدم بکپم تو مغزم یه چرتی پلی شد حالا بیا و جمعش کن😐📿

تا چند دقیقه هی ریتمو تکرار کردم بلکه گوگل مغزم نتش وصل بشه این خودآزاری تموم شه

خوبی خانومم خوبی این شد!

زدم تو گوگل نت قطع شد😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

تا همین الان سرچ کردم دیدم آهنگ خوبی مامانا همون قسمت دیلینگ دیلینگشه

اصن راحت شدما😂🤣

مغزم تا لحظه کشف رو 2× بود😂

این کشف در 4:24دقیقه صبح به وقت ایران به یادگار می ماند 😎🐥


دیشب که بی خوابی ور کلم زده بود داشتم فک می کردم چقدر آدم نفهم دور منه!

نفهم،لجوج،رومخ،خودخواه و...

بعضی هاشونو میشه حذف کرد ولی بعضیارو نمیشه چون جزوی از منن :/


پارسال بود که رفتیم خونه عموعلیم،قرار نبود اصن بریم اونجا عمو رضا بعد اینکه از خونه خاله فاطمم اومدیم کج کرد در مغازه عمو و عموم مارو برد خونش.

بارها شده زنعموهام حرفایی زدن که حقیقت داشته یا نداشته، باعث دلخوری شده!

اون شب نفهمیدم چطور شروع شد این بحث عروسی و رسید به سردی رفتار عمه های من!

حالا خبر به گوش عمم رسیده و گله کرده از عموم.

خب چرا جلوش چیزی تعریف میکنین که بعد بخواین بگین نه ما اونو نگفتیم ما اینو گفتیم!

جای بد ماجرا اینجاس که از زبون دو نفری گفتن و همون دو نفر اون شب اصلا تو خونه عموعلی نبودن!

اینا همش از عروسی محمد شروع شد.

اینکه عموی من به هوای اینکه بازم مهمون هست گذاشت ۴۵ دقیقه آخر عروس بیاد داخل تالار، شد عقده رو دل دخترعمه من که من کم تو تالار بودم...

سردی رفتار عمه تو عروسی فاطمه شاید شاید شاید از همین ماجرا بود شایدم نبود.

به هرحال خاله من به نیت اول برش داشتو عقد مجتبی شد.

عمه هام که رفتن بهش تبریک بگن و بوسیدنش داغ تازه شد که چرا عمه ها منو نبوسیدن؟!

این قائله کی قراره ختم به خیر بشه خدا میدونه ولی تا وقتی این فک و فامیل پدری رفتارشونو درست نکنن هیچی عوض نمیشه

خاله های بفهمن هر‌حرفی رو پیش همه نزنن زنعموهام از کاه کوه نسازن عمه هام انقدر خودخوری نکنن یه بار برای تمومش کنن این بازی کثیفشونو چون نه تنها خودشون که ما بچه هارم درگیر کردن من جرات ندارم با پسر عموم حرف بزنم که فرداش بشه موضوع داغ بحثشون

برداشته به مامان من گفته چیشد تو که می‌خواستی تو ۱۵ سالگی عروسش کنی؟

مامانم به بابام گفته بابامم گفته میگفتی منتظر پسر تو بودم😐

مامان من چند سال پیش یه حرفی زد الان گفتن این موضوع ینی چی؟آفرین به تو که پسرتو دادی به دختر برادرت که داشت دهمو می خوند

آفرین به این رسیدگی به موقع دست بزنم برات من شاید بخوام بمیرم خونه بابام به کسی چه ربط داره!

تا الان ذهنیتم راجبشون اونقد شدید نبود اما از اون روز تا وقتی پسر عموم دوماد بشه حدالمقدور آفتابی نمیشم جلوشون این یکی دوماد بشه من راااااحت میشم.

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ

ممزوج

ساعت ۷ رسیدم مرده توپیده به روم چرا دیر کردی هی میگم نمیدونستم میگه گفتن من راه ندم!
یه استرسی بهم وارد شد که نگو!
آخرشم گف بیا برو کسی نبینتت
حالا ازون رد شدم این الناز و فاطمه میگن چرا دیر کردی کی راه افتادی
ولم کنننننننیییینننننننننن
شانس من همکار مامانم مراقب بود.
شناختمش ولی به روی خودم نیاوردم.
نشستیم موقع امضا دیدم همکاره امضا میگیره
به من رسید گف نرگس ...؟
- بله
دختر خانوم...؟
-بله
انگار میدونست فقط می خواست مطمئن بشه اصلا نفهمیدم چطور امضا کردم.
من نمیخواستم بشناستم!
نوشتم، دادم به دبیر اومدم بیرون.
مدرسه اشون قشنگ بود.
از مدرسه خودم لااقل بهتر بود!
گلی  .....
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۵ ق.ظ

تشییع و تدفین







و درآخر...🥲💔


17:00

https://uupload.ir/view/۲۰۲۴۰۵۲۳_۱۶۴۶۵۱_۰۰۱_۰۰۱_۰۰۱_۰۰۱_۰۰۲_۰۰۱_۰۰۱_o3h0.mp4/

 

اینم یه فیلم از تشییع👆🏻

مشهد کلا روهم شاید ۲وخورده ای جمعیت داره ولی جمعیت امروز بیش از سه میلیون بود!

از پیره پیر تا جوون و نوزاد همه بودن،ما نسبتا زودتر رفتیم ولی پیکرا که از جلوی ما رد شد یه فشار عظیمی به همه وارد شد.

جوری تحت فشار بودن همه اصلا هیچکس نمیدونست به کدوم طرف بره!

ما کنار یه درخت بودیم یه خانومه ام تو اون اوضاع می گفت تو بیا پشت سرم من به بابات نخورم!

یجوری ام میگفتن من مشکل دارم باید نفس بکشم و...که انگار ما به کیسه اکسیژن وصلیم!

شوهرعمم کلا متفرق شد رفت.

آخرش با کلی ماساژ به تمام اعضا و جواره از سیل آدما اومدیم بیرون،بابام منو سپرش کرده بود😐

انداخته بودم جلو که چون همه خانوم بودن حالا تا یه حدودی خانوم بود بقیشون آقا بودن که😂

ولی اون تیکه ای که داشت از جلوی ما رد میشد همه براش دست تکون می دادن، خداحافظی می کردن، گریه می کردن.

فیلم گرفتم تایمش زیاده متاسفانه برنامه اینشات و ...هم نصب نمیشه رو گوشیم☹

یکم راه نفس کشیدن باز شد از خیابون رد شدیم دیگه از کوچه پس کوچه ها و بازارای پشتی حرم زدیم بیرون ولی پاها اندر احوالات قطع شدن به سر می برد!

حالا تو اتوبوس وایستادیم، پسره یه آهنگ گذاشتی مثه این آهنگای ساسی!

بابام پشتش بود رو صندلی نشسته بود و اون وایستاده گف پسرجان قطع کن الان عزادارن همه برداشت خندید گفت از کجا فهمیدی صدا از اینجاعه؟!

بابام گف حالا که فهمیدم قطعش کن دیدم میگه حالا پدر آدم باشه چهل روز یه چیزی...

ینی اصلا نمیفهمید آقا اتوبوس عمومیه ملت چف تو چف وایستادن اکثرا از تشییع میاین بعد تو آهنگ عروسی میزاری؟

دو دیقه بعدش دوباره شروع کرد!

ینی اون لحظه به فاطمه گفتم دلم میخواد یه سنگ بزنم تو سره پسره!

ازین آهنگای فک کنم مازنی گوش میداد 

وای مامانم جوری به پسره توپید که خودم ترسیدم😂

پسره هیچی نمی گفت ولی گفتش توهین نکن!

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

گوشیش دیگه صدا نداد تاااا رسیدیم 

حالا رفتیم پایین با دوستش دوتا سیگار کشیدن کل ایستگاه بو سیگار ورداشت 

دو تا لگد به در و دیوار زد و دیگه رفت یه طرف دیگه😐

این دیگه چی بود؟

من و کوثر

خالم و مامانم و بابام 

فاطمه و شوهرش 

اینجوری گروه شده بودیم میرفتیم حالا ما از ۱۲ تقریبا چیزی نخورده بودیم جز کیک معینی پور و رانی که شوهر فاطمه گرفت، خیابونا بو کباب میداد!

دوستمم اومده بود مشهد میگفت بیا حرم ببینمت، واقعا در حد توانم نبود برم درا رو بسته بودن.

دیگه رسیدیم سرخیابون از هم جدا شدیم حالا من به مامانم میگم مادرمن امربه معروفی نهی از منکر میخوای بکنی ... خیلی اعصابش از پسره خورد بود😂

میگفت تو یه نقلیه عمومی نباید صدای آهنگشو زیاد کنه هنذفری بزاره من سردرد بودم...

شام خوردیم و اهل بیت بار سفر بستن به سوی ده کوره قشنگمان!(روستا)

گلی  .....
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۰۴ ق.ظ

سه

📸 تشییع و تدفین
در خاص‌ترین روز، ۳/ ۳ / ۳

تاریخ بازگشت خادم الرضا به آستان رضا ۱۴۰۳/۳/۳
چه برنامه ریزی قشنگی شده برات مرد.
هشتمین رئیس جمهور بودی که روز تولد امام هشتم به مسئولیت نشست و روز تولد امام هشتمم مهر پایان مسئولیتت با شهادت خورد.
چه زحمتایی که تو این سه سال نکشیدی مرد.
۳سال در تولیت آستان قدس
۳سال در قوه قضائیه
۳سال درریاست جمهوری...
وحالا درتاریخ ۳/۳/۳

🕊الحمد لله رب العالمین🕊
zynb am zynb am zynb am شاگرد خیاط
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo سه شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۴۸ ب.ظ

عربی😐

به خیال اینکه جامعه امتحان داریم گفتم عربی رو فقط ترجمه کار میکنم بقیش همون روز امتحان 

وارد کانال مدرسه شدم

۱-برنامه تغییر کرده و ۵ خرداد اولین امتحان، امتحان عربیه😁

۲- و خوشحال تر اونجا شدم که ۹ خرداد ینی سومین امتحان با فاصله دو روز از امتحان قبلی که ۷ خرداده اونم فنون درسی که یخورده سخته،  دینی هست!

دینی ای که من همشو خوندم فقط صفحه آخرش موند!

به فاطمه که نخونده بود گفتم تو گروهمون عزیزی که نخوندی تو دو روز هر روز ۹ درس! میرسی جمعش کنی اصلنم فشاری روت نیست😂

(ینی استاد شوعاف کردن فقط خودمم)

دو درس دیگه ترجمه کنم دیگه تمومه میرم لغات بخونم بعدشم یه نگاااهی به قواعدش که واقعا نمی کشم به مغزم حالی کنم وقتی ایطو باشه ایطو میشه!

فهمید ، فهمید . نفهمید، بدرک که نفهمید فدا سرم که نفهمید من چیکار کنم که نمی فهمه!

یه سخن زیبا از پیامبر(ص) که می فرماین:

" به بسیاری نماز و روزه و حج و کارهای خیر و زمزمه های شبانه نگاه نکنین 

به امانت داری و راستگویی طرف نگاه کنین🤍🌿 

 

ولی هیچوقت دبیر عربی نمیشم!

اومدم یه چی یاد امیره بدم ده تا چیز دیگه رو یادم رفت کلا معادلاتم بهم خورد باز اومدم واسه الناز توضیح بدم یه چی دیگه رو که ماضی چیه ثلاثی چیه اونجام رشته مغزم از هم کند!

خلاصه فهمیدم هرچند عربیم خوبه ولی اصن به درد دبیری نمیخوره فقط چرت و پرتامو خودمم می فهمم.

 بدبختی عمیق جاییه که ۴ تیر امتحانا تموم میشه و ۵ تیر عروسیه فاطمه اس!

ینی رسما با قیافه های له و لورده تازه من اون روز بعد امتحان باید برم خرید کنم!

تقریبا از ۶ تیر میتونم یه نفس بکشم اگر اتفاق جدیدی نیافته چون هیچ گونه اعتباری مبنی بر اینکه زندگی بنده رو یک جریان ثابت پیش بره نیست!

پ.ن:دلم برای وقتی که هر اتفاقی می افتاد من هیچی ازون اتفاق نمی فهمیدم و با یه نگاه خونسرد به بقیه به کارم ادامه می دادم، تنگ شده!

پ.ن:دلم برای عملیاتایی که با کوثر می کردیم که یکیش منجر به قطع برق یک ساختمون شد تنگ شده!

پ.ن:دلم برای آرامش بچگیم و اون تفریحای خانوادگی تنگ شده
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۴۸ ب.ظ

خوشنام

می خوام بنویسم ولی...ولی سید کاراشو عملی انجام می داده اهل ثبت رو کاغذ نبوده💔🙂

فیلم بزارم...
فیلم وقتی عبا برداشت و دست به کار شد 
فیلم وقتی چکمه پوش تو منطقه سیل زده می گشت
فیلم از اول تا آخر ریاستش که ریشش سفید شد
فیلمایی که چندبار بیشتر پشت میز ریاست دیده نشد
مرد عمل بود 
اهل رسانه ای کردن و تو چشم کردن کاراش نبود بی چشم داشت خدمت می کرد 
انقدر بی توقع بود انقدر مردمی بود که گاها آدم یادش میرفت این رئیس جمهوره!
رئیس جمهوری که از خود مردم برای مردم بود!
کسی که از خادمی امام رضا(ع)شد خادم ملت ایران
دکترای فقه و حقوق خصوصی داشت اما از اونی که کارشناسی ارشد حقوق عمومی شو تو بریتانیا گرفته خیلی بهتر عمل کرد 
ریشش سفید شد رنگ نکرد 
دنبال رنگ عبا و قبا نمی چرخید دنبال رنگ خوشبختی بود که رنگ بزنه در و دیوار مملکتو 
همیشه واسه همه زنده می مونه 
تاثیر گذار ترین رئیس جمهوری که دیدم 
اثر گذار ترین وزیر امور خارجه...
هیئت پویا داشت ...مثه خودش بودن گروهش💔
به قول روضه خونا یه جمله بگم و عرضم تمام:
- ایران دوباره قاسم نه قاسم هاشو از دست داد🥲
گلی  .....
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۲:۱۴ ب.ظ

شهادت

شهادتت مبارک همشهری !

این مدت خسته شدی 

سیل شد میون مردم بودی 

سید محرومان بودی 

خوب جنگیدی!

گفته بودی اصلا اوقات فراغت و استراحت نمی شناسی؟

خوش می گذره؟

من یکی که تو شوکم🙂💔

گمان می کنید که کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند!

آنها زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.

جاشه محمود کریمی بگه:

- تو به آرزوت رسیدی تو امام حسینو دیدی 

گلی  ..... شاگرد خیاط شاگرد خیاط
Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۶ ۷ ۸ بعدی
Made By Farhan TempNO.7