خیلی وقته پست طولانی نذاشتمممم
میخوام خواستگاری واستون بگم
من به شخصه خواستگاری خیلی قشنگ باشه خیلی رمانتیک باشه ازونا که هی نگاه دوماد میکنی بعد تا دوماد میفهمی نگاه میدزدی😂
ازونا که موقع چایی آوردن به داماد که میرسی سینی رو چپ میکنی بعدشم که میری یه چایی بیاری بدبخت کوفتش کن شور میکنی🤣🤣😅
-----------------------
براتون بگم که این قضیه مربوط به شش یا هشت سال پیشه
عموی من آدمی بود که حرف حرف خودش!
هنوزم هس منتهی کمتر😂
گفته بودم که خالم شوهرش به رحمت خدا رفته و طبقه بالا زندگی میکنه عمومم با خانومش که هم خالم هست هم زنعموم
یجورایی واسه من حکم پدر داشت
یکی اومد درس قضاوت می خوند عموم گف نه
یکی دیگه آتشنشان بود عموم گف نه
بعد یکی اومد عموم قبول کرد
کی بود ؟
طلبه!
حالا کاش طلبه بود درس می خوند الانم به حدی رسیده که استاده اما حتی یه بارم لباس شیخی تن اینا ما ندیدیم🤣
این آقا با سلام و صلوات اومدن و با تعریف کردن معجزات دعای امام زمان(عج)
خاله منم فک کرد دیگه تمام نمازاش اجابت شده که همچین دامادی افتاده تو دامنش :/
خلاصه خواستگاری شد و مهریه تعیین شد و...
برای عقد رفتیم دارالحجه حرم 😍
بعد حالا ما دم ورودی منتظر که طایفه دوماد بیاد
اینا وقتی اومدن خب زیاد بودن
چهارپنج تا داداش با چندتا خواهرن
ازون بین ما چشم میچرخوندیم که دومادو پیدا کنیم پیدا نمی کردیم😐
نزدیک که شدن فهمیدیم آقا کت و شلوار نداشته و با یه پیراهن یاسی رنگ یجورایی صورتی مایل سفید تشریف آورده
(دوماد خیلی خاصه😂)
وقتی وارد شدیم خاله محبوبم گف جانماز عروس داماد کو؟
خاله صدیقم گف سنگ امام رضا مهرش فرشم جانمازش
(این حرف یادتون باشه فقط تو قسمت بعدی کار داریم😊)
خلاصه این عقد تموم شد و خاله محبوبم واسش مهر آورد تازه بهش گل مریمم همون خادما داده بودن تسبیح گذاشت
این عقد تموم شد و رفت برای جشن
جشنشون تو خونه خالم بود
پایین آقایون
بالا خانوما
چیز زیادی از اون مراسم یادم نیس ولی خب چیزی نداشت
اینا که تموم شد و تموممممم کشمکش های عروسی و جهاز
بلاخره به جهاز بردن رسید
کلا بابای من و عموم و ... وقتی کارگرم میگیرن خودشون کمک میکنن تا زود تموم شه
ولی برادر آقا دوماد گف کارگر گرفتیم کار کنن
منظورش این بود و خب واستاده بود و کمکی هم که بود جزئی بود😑
بابای من سر اون قضیه هنوزم میگه🤣🤣🤣
عروسی رو مجدد تو خونه خالم گرفتن و ینی محشر بوددد😐
خونه خالم مستطیلیه پذیرایی و حالت دراز داره
عروس اگرم میرقصید اصن نمی تونست راه بره باید سکون فقط می چرخید 💔
آقا اولش که گذشت این دخترخاله من گرفت آهنگ گذاشت خب عروسی بود بلاخره
عمه های دوماد پاشدن و خداحافظ🙄🚬
ینی چی؟
این چه کاری بود؟
ازون واقعه چندسالی می گذره و همین فاطمه زهرا نتیجه این ازدواجه 🤣❤
خلاصه که من فهمیدم برای آینده خودم نباید بزارم اطرافیانم امورات خوشبختی من رو فراهم کنن
حالا بریم قسمت بعدی جذاب تره