ماجراهای من :)

Narges  Banoo
Narges Banoo شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۵۳ ب.ظ

خدایا😂

این کتاب قبل از اینکه مامانم بخره دست یکی بوده اون نوشته🤣🤣🤣

چه عاشقی بودهههه😂

𝓜𝓸𝓸𝓷 .. 𝓜𝓸𝓸𝓷 ..
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ

روز پدر❤

ولادت حضرت علی(ع)روز پدر رو خدمت تمامیه پدران عزیز و پدران آینده تبریک میگم😁❤
امیدوارم از کادوهایی که قطعا یه جورابو داره نهایت استفاده رو ببرین😂😂😂
من از هرکدوم از دوستام پرسیدم یا ساعت خریدن یا لباس و صدالبته جوراب یا ماشین اصلاح یا اگه بابای باشگاهی داره لباسای ورزشی یا کفش ...
ولی امروز جا اینکه من بابام سوپرایز کنم بابام سوپرایز کرد
آقا من رفتم تخم بیارم چشمم به یه چیزی افتاد ..😍❤
اولش که یکم نگا کردم قشنگ آنالیز کردم ببینم همونه😂
بعد دیدم بعله همونه برداشتم بال درآوردماااا😍🤣🤣
ینی داشتم غش میکردم
چندساله دارم خودمو میکشم بگه واسش بیارن
انگار بهم مواد رسیده شارژ شدممم🥰
هیچی دیگه مارو شرمنده کرد الان من دارم فک میکنم واسش چیکار کنم هرچند خودش میگه درس بخون من هیچی نمیخوام ....اما نمیشه که من باید موجودی کارتو تموم کنم😂😂😂
وای وای وای این مامانم از وقتی فهمیده کارت من یه رنگ خوشبختی به خودش دیده قشنگ صدتومن صدتومن کش میره
قلبم از تپش دیگه داره میافته باید دست به کار شم😐

آها راستی نماز باران خیلی جواب داد از دیروز مشهد بارونیه 🥲

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ

خواستگاری و عروسی قسمت ۲

این آقا شیخ همون پدر دوماد که گفتم زیاد بودن بچه هاشون

تا فهمیدن واسه دخترخاله من خواستگار اومده دست به کار شدن و واسه پسر گلشون تشریف آوردن

عمومم قبول کرددددد😐😐😐

و اینطوری شد که فاطمه و مریم باهم جاری شدن

حالا خواستگاری اینا روزی بود که ولادت امام زمان بود فک میکنم و بارونی بود هوا ❤😍

خلاصه که اتمام خواستگاری و جواب مثبت عروس خانوم به نماز ظهر خورد و ما نماز جماعت خوندیم

تمام مدت خواستگاری منو کوثر تو اتاق چپیده بودیم دم در و گوش می دادیم🤣🤣🤣

اینا گذشت تا رسید به عقد تو حرم

خالم شبش زنگ زد که نرگس جانمازشو بیاره

خاله محبوبم واسه هدیه مکلف شدن من و کوثر جانماز سفید داد خیلی ناز و خوشگله❤😍❤

(اون حرفو یادتونه که خالم گف ؟

و من دهنم وا موند چرا واسه دختر خودش نمیگه سنگ امام رضا مهرش فرشم جانمازش ؟! )

به هرحال چیزی که برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند😁🌻

عقد تموم شد و ما برگشتیم خونمون

یه روز زنگ زدن بابام که یه سر بره محضر با مامانم

من موندم خونه اینا رفتن

کجا ؟

محضر برای عقد فاطمه

بابام از مغازه رفت بنده خدا همینجوری با گرد دارو و ...🤣

حتی کوثر که خواهر عروس بود حضور نداشت

وقتی فیلماشو دیدم

فاطمه چادر عربی داشت چادر عربیم مشکیه خب🥺

آخه عروسو با چادر مشکی عقد میکنن؟!

پرونده عقد به طور ناگهانی بسته شد تا محمد عقد کرد و این زوج هم با لباس عروس دوماد رفتن اونجا و عکساشون گرفتن

ولی برای محمد همه بودن مثه دایی های عروس و خاله های دامادو... فقط منو نبردن🤣🤣🤣

بعدش هیچ مجلسی گرفته نشد تا عروسی

عروسی هم که دخترخالم در به در دنبال دف زن بود و قرار نبود آهنگی باشه

عروس داماد ساعت ۹وخورده ای وارد تالار شدن و دوماد نشست 😐

عروس و دوستاشو و ...رقصیدن دوماد نرفت😑

سرشو انداخته بود که من نمی بینم

ینی چی آخهههه🤣🤣

پاشو برو پاشووووو

وقتی عمه هاش اومدن و عروسی طوری شد که رفت سمت مولودی مذهبی و خب نمیشد رقصید با مولودی مذهبی

یه چند دقیقه داماد رفت باز وقتی مردا اومدن واسه هدایا اومد پایین و دیگه نرفت

ینی حالا که فک میکنم طرف مردا چه مسخره بوده!

به قول فاطمه مسابقه محله بوده 🤣

داماد نرفت و ما که قوم عروس بودیم مجبور بودیم حجاب داشته باشیم 🥲

ینی کیف عروسی به کام قوم دوماد شد که محرم بودن و مهم نبود قشنگ زدن رقصیدن

حالا یه پسره بود انگار پسر خواهر داماد این هیکل داره و خب نفهم که نیس میفهمه مگر میرفت؟

هی من میخواستم حجاب بردارم این پشت سرم بود یا جلو روم بود 😑😐

خلاصه که قشنگ تر زده به اعصاب من :/

بماند که یه دعوا هم با مامانم قبلش پیش اومد

ازین عروسی فهمیدم اصلا نباید طبق میل بقیه باشم و بگم فلانی اینطوریه پس اینکارو کنم عروسی یه باره به فکر خودم باشم هرکسم خواست خوشحال میشم تو شادیم با من شریک بشه قدمش سر چشم😎

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۱۰ ب.ظ

خواستگاری و عروسی قسمت ۱

خیلی وقته پست طولانی نذاشتمممم 

میخوام خواستگاری واستون بگم

من به شخصه خواستگاری خیلی قشنگ باشه خیلی رمانتیک باشه ازونا که هی نگاه دوماد میکنی بعد تا دوماد میفهمی نگاه میدزدی😂

ازونا که موقع چایی آوردن به داماد که میرسی سینی رو چپ میکنی بعدشم که میری یه چایی بیاری بدبخت کوفتش کن شور میکنی🤣🤣😅

-----------------------

براتون بگم که این قضیه مربوط به شش یا هشت سال پیشه

عموی من آدمی بود که حرف حرف خودش!

هنوزم هس منتهی کمتر😂

گفته بودم که خالم شوهرش به رحمت خدا رفته و طبقه بالا زندگی میکنه عمومم با خانومش که هم خالم هست هم زنعموم

یجورایی واسه من حکم پدر داشت

یکی اومد درس قضاوت می خوند عموم گف نه

یکی دیگه آتش‌نشان بود عموم گف نه

بعد یکی اومد عموم قبول کرد

کی بود ؟

طلبه!

حالا کاش طلبه بود درس می خوند الانم به حدی رسیده که استاده اما حتی یه بارم لباس شیخی تن اینا ما ندیدیم🤣

این آقا با سلام و صلوات اومدن و با تعریف کردن معجزات دعای امام زمان(عج)

خاله منم فک کرد دیگه تمام نمازاش اجابت شده که همچین دامادی افتاده تو دامنش :/

خلاصه خواستگاری شد و مهریه تعیین شد و...

برای عقد رفتیم دارالحجه حرم 😍

بعد حالا ما دم ورودی منتظر که طایفه دوماد بیاد

اینا وقتی اومدن خب زیاد بودن

چهارپنج تا داداش با چندتا خواهرن

ازون بین ما چشم میچرخوندیم که دومادو پیدا کنیم پیدا نمی کردیم😐

نزدیک که شدن فهمیدیم آقا کت و شلوار نداشته و با یه پیراهن یاسی رنگ یجورایی صورتی مایل سفید تشریف آورده

(دوماد خیلی خاصه😂)

وقتی وارد شدیم خاله محبوبم گف جانماز عروس داماد کو؟

خاله صدیقم گف سنگ امام رضا مهرش فرشم جانمازش

(این حرف یادتون باشه فقط تو قسمت بعدی کار داریم😊)

خلاصه این عقد تموم شد و خاله محبوبم واسش مهر آورد تازه بهش گل مریمم همون خادما داده بودن تسبیح گذاشت

این عقد تموم شد و رفت برای جشن

​​​​​​​جشنشون تو خونه خالم بود

پایین آقایون

بالا خانوما

چیز زیادی از اون مراسم یادم نیس ولی خب چیزی نداشت

اینا که تموم شد و تموممممم کشمکش های عروسی و جهاز

بلاخره به جهاز بردن رسید

کلا بابای من و عموم و ... وقتی کارگرم میگیرن خودشون کمک میکنن تا زود تموم شه

ولی برادر آقا دوماد گف کارگر گرفتیم کار کنن

منظورش این بود و خب واستاده بود و کمکی هم که بود جزئی بود😑

بابای من سر اون قضیه هنوزم میگه🤣🤣🤣

عروسی رو مجدد تو خونه خالم گرفتن و ینی محشر بوددد😐

خونه خالم مستطیلیه پذیرایی و حالت دراز داره

عروس اگرم می‌رقصید اصن نمی تونست راه بره باید سکون فقط می چرخید 💔

آقا اولش که گذشت این دخترخاله من گرفت آهنگ گذاشت خب عروسی بود بلاخره

عمه های دوماد پاشدن و خداحافظ🙄🚬

ینی چی؟

این چه کاری بود؟

ازون واقعه چندسالی می گذره و همین فاطمه زهرا نتیجه این ازدواجه 🤣❤

خلاصه که من فهمیدم برای آینده خودم نباید بزارم اطرافیانم امورات خوشبختی من رو فراهم کنن

​​​​​​​حالا بریم قسمت بعدی جذاب تره

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo دوشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۷ ق.ظ

💛

زندگی ساز دل است!
تو نوازنده‌ی این سازی و بس..
تو اگر شاد زنی شاد شوی
گرچه باشی چو قناری به قفس!✨🌱
Last Comments :
أنا لا أشعر بالملل Narges  Banoo
Narges Banoo چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۴۶ ق.ظ

أنا لا أشعر بالملل

حالم خوش نیس از درون انگار ساختمان آجر آجر شده سرم درد داره دلم میخواد بخوابم ولی خوابم نمی بره دلم میخواد داد بزنم جیغ بزنم اما اونقدر جون ندارم دلم میخواد یه مدت از همه دور بشم یه مدت هیچکسو نبینم یه مدت برم جایی که هیچکی دستش بم نمیرسه اما جایی رو سراغ ندارم من بچه نیستم این حرفا زاده ذهن یه نوجوون بی دغدغه و بیکار نیست چرا هیچکس منو نمی‌فهمه منم آدمم هرچقدر بچه باشم بازم آدمم درد و خوب میفهمم اما شادی رو نه دردو تو انشا خوب تعریف میکنم چون برام کلمه آشنائیه ولی شاد بودن و نه دلم یه تنوع میخواد اما میدونم انقدر عادت به یکنواختی کردم که با تنوع اعصابم بیشتر بهم میریزه دلم توجه میخواد اما کسی نیس توجه کنه دلم محبت میخواد کسی نیس محبت کمه دلم داره میترکه کسی آرومم کنه دارم اشک میریزم کسی نیس اصن بگه چرا از بغض دارم خفه میشم

قلبم درد میکنه چشام درد میکنه سرم میکنه 

تازگیا فهمیدم اون حالتای من تو گریه کردن حمله عصبی بوده 🙂

در کل وضعیت قشنگی نیس:)

هرچی بزرگتر میشم بیشتر به این نتیجه میرسم من هیچکسو جز خدا ندارم 

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ

ریاضی

 

تازه دارم میفهمم چی داره میگه 😂

خیلی دوس دارم دبیر ریاضی شم تا بفهمونم چطوری باید تدریس کرد واقعا دبیرا بعضیاشون فقط سرکلاس ور ور بازی درمیارن انقدر ورور میکنن آدم گم میکنه الان چیشد؟

مثلا یه نادرست با نادرست نتیجش درسته و من نمیفهمیدم

چرا ؟

چون یه خبر نادرست به شما میدن و شما یه نتیجه نادرست میگیری پس نتیجه شما درسته چون خبر درستی ندادن بهمون با توجه به خبر نادرست نتیجه شما درسته

الان فهمیدین؟🤣

این بخش : فلسفه ریاضی

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۳۳ ق.ظ

اندر احوالات بنده🦦

دلم میخواد بیام پیشت تو بغلت آروم بگیرم

دلم میخواد ستاره شم واسه عشقمون بمیرم

دم میخواد بیام پیشت کنارت آروم بگیرم

اراده کن دلم که هیچ واسه تو من جونمو میدم

 

________________

بله من اینجوری امتحان ریاضی دارم😂❤

Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۰۵ ب.ظ

شب بخیر

شبوم بخیر 

قربون خودوم برم 

قد یه دنیایی عزیز هستم 

😍🫂

یاسمن گلی :)
Last Comments :
Narges  Banoo
Narges Banoo چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۰۴ ب.ظ

وارث الحسین:)

سیاهی جهان را می گیرد
تیغ ها از هر زمان برنده تر است
سر ها عقل را هضم کرده و فکر دیگر جایی ندارد
عابدین را مسخر دست خویش کرده و بر اعمالشان می خندند
مردم بی گناه را قتل عام کرده و از کار خویش ابراز پشیمانی نمی کنند

روزی خواهد رسید...
روزی که جایی برای نفس کشیدن باقی نماند
روزی که حرام شکم هارا تصرف کرده و دروازه گوش هارا بسته
روزی که آدمیان خسته از دیدن خون فریاد می زدند
آنان خواستار عدالت اند
خواستار آتش بس
خواستار امنیت و آزادی
خواستار رهایی از بند دنیایِ فانی
آن روز نوایی بلند خواهد شد
نوایی که دل های مظلوم را آرام خواهد ساخت
نوایی که عین تبر بر سر مستکبرین فرود خواهد آمد
نوای سبز رنگی که جهان را گلستان می سازد
نوایش به همراه سربازانش می رسد

به سپاهش می پیوندند
آغوشش برای مظلومان باز است
او می آید تا نابود کند ظلم را
او می آید تا انتقام گیرد
انتقامی سخت !
فریادش به گوش همه می رسد
فریادی که بر جان هایی ترس و بر جان هایی هلهله شادی خواهد انداخت
او میگوید:

"اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم"

"اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم"

"اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً"

"اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین طَرَحُوهُ عُریاناً"

"اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سَحَقُوهُ عُدواناً"

Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی
Made By Farhan TempNO.7